درباره کتاب
نام
رومل از شگفتیهای جنگ جهانی دوم است. زندگی و کارهای او که به طور مختصر آن را
خواندهایم و شنیدهایم، به اندازهی نقش تاریخی که او در نزدیکی و کنار رایش سوم
و ارتش آن ایفا کرد، شاید هیجانانگیز نباشد. در تاریخ، فرماندهان زیادی را شنیدهایم
که حیلههای جنگی که رومل آنها را بهکار برد، به کمک گرفتهاند، یا اینکه با
نیرویی نابرابر، یعنی بسا کمتر از نیروی دشمن، بر قلب او تاختند و پیروز شدهاند.
اما آنچه که خاطرهی رومل را در ذهن ما درخشان میکند، فرماندهی او به لشگر هفتم
رزمی که " لشکر اشباح" نام گرفت در نبردهای فرانسه در مه و ژوئن 1940 یا
ادارهی نیروهای اعزامی آلمان در شمال آفریقا که " آفریکا کورپس" عنوان
داشت، است.
رومل
چنین است:
یک
نظامی شرافتمند که تمام دانش و تجربهای را که در استراتژی و تاکتیک داشت، به
هنگام جنگ، در خدمت آلمان و فوهرر تا هنگامی که به هیتلر اعتقاد داشت، قرار داد. او
تمام نبردهایش را فداکارانه فرماندهی کرد، تا روزی که بر او مسلم شد از آن پس نه
به خاطر وطن و آرمانها، بلکه برای بقای حکومت خونریز نازیها باید بجنگد، رمل
مایل نبود تن به جنگ دهد، شکستهای رمل بیشتر نتیجهی نومیدی اوست. پایان زندگی
رومل یک تراژدی است، یک تراژدی در مایههای آنچه که یونانیان باستان نوشتهاند، او
هم مثل سقراط جام زهر را نوشید، سقراط به دلیل احترام به قانون، و رومل به دلیل
احترام به وطن قربانیشدهاش.