گابریل
گارسیا مارکز (ترجمه جمشید نوایی)
زندگی
دلایل محکمی به دست او داده بود تا بداند که هیچ شکستی، شکست نهایی نیست. حدود دو
سال پیش، وقتی او و سربازانش در جنگل های نه چندان دور اورینوکو گم شدند، او از
ترس اینکه ممکن بود سربازان همدیگر را بخورند مجبور شده بود دستور بدهد اسب ها را
بخورند. در آن موقع، مطابق شهادت یکی از افسرانِ لژیون انگلیس، او ظاهر عجیب یک
چریک آواره و بیگانه را داشت. کلاه خود سواره نظام روسیه را بر سر گذاشته بود،
چاروق چاروادارها رابه پا داشت، ژاکت بلند آبی با دکمه های طلا و پیرایهی سرخ رنگ
پوشیده بود، و پرچم سیاه رنگ دزدان دریایی را حمل میکرد که روی نیزهی مخصوص جلگهنشینان
افراشته بود و یک جمجمه و دو استخوان بالای شعاری با حروفی از خون نقش بسته بود: ((آزادی
یا مرگ.))